سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که پیشاپیش رایها تاخت ، درست را از خطا باز شناخت . [نهج البلاغه]

سرگشته ترین

Powerd by: Parsiblog ® team.
مهمان ناخوانده(سه شنبه 88 شهریور 10 ساعت 10:47 صبح )

یه وقتهایی یه جاهایی یه چیزایی یه دردایی
به تفکر وا می داردت
پروردگار آسمانی من
کودکی هایم را یاد می آورم  یه دل شیشه ای داشتم
که از زلالی اون سمتش پیدا بود
هر چی آرزو می کردم به راحتی می دیدی
اما هر چقدر که به من زمان عطا کردی تا بر تو نزدیک تر شوم
عظمتت، معرفتت، عطوفتت، وخدا بودن تو را درک کنم!!
از تو دورتر و تنهاتر شدم
ولی افسوس از انسان جاهل فراموشکار
 قلب شیشه ای من لکه ای سیاه برش افتاد
و اون لکه بزرگ تر و بزرگتر شد و دیگر از اون زلالی خبری نیست
یادمه اون دوران پاکی می اومدم به ضیافت تو
چه لذتی داشت
اما وقتی سیاه تر شدم! مرا از مهمانیت بیرون کردی
حتی اجازه وارد شدن به این جشنت را هم به من ندادی
اگر هم خواستم به زور و حیله وارد شوم مجازاتم کردی
می دانم مقصر منم، من بیچاره
این حس که همه بندگان را به ضیافتی بخوانی و اجازه وارد شدن تو را به آن ندهند خیلی دردناکه
پروردگار من
معبود من
 هیچ مجازات و هیچ سختی دردناک تر و غم انگیز تر از این نیست که تو خود را از من بگیری
هر چه دارم از من بگیر هر چه خواهی کن ولی آن مکن
چرا همه از  این خوان پر برکت بهره مندند و من فقط نظاره گرم؟
نمی دانم؟
خوش خیال ترین حالت این است که شاید راضی به سختی کشیدن من نیستی؟
ولی منم دوست دارم به زجه ها والتماس های من توجه کنی
ای مهربان ترین مهربانان 


» سرگشته
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دنیای حیلت ساز
نسیان وفا
چه خوشست حال مرغی
گذر عمر
گدای کاهل
نسیان دل
و ای عشق دریاب مرا
نیرنگ شیرین
مکر مکاره
و اذا زلزله الارض
گردش دوران
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 35  بازدید
بازدیدهای دیروز: 61  بازدید
مجموع بازدیدها: 200010  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

سرگشته ترین
سرگشته
این نهانخانه آنچه در دل و روح من است برای حضرت دوست می برد تا بر من نظر فرماید یارب نظرت از ما بر نگردد.
» آرشیو یادداشت ها «
یک نامه به دوست
حیرانی
سرگشته
خط امان از مولا
کریمان جان فدا ی دوست کردند
تاکی؟
لَو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیفَ ...
من سرگشته هم از اهل ...
من بودم آن مرغ باغ
خاطرات عمر رفته
چشم داشت
آیین مستان
نه طریق دوستانست و نه ...
گنه خود کرده تاوان از که جوید؟
جای آن دارد که چندی..
یا ایها الانسان ما غرک
امشب به ...
چرا ننالم؟
تنها ماندم تنها رفتی
امروز حافظ پیام بده
گاهی زود دیر می شود
رؤیای خاموش
خوشا دمی
فخر به خدا
سر ایمانم چو بید می لرزم
ندا از دلبر آمد غبار از دل زدودم
بالی بگشاییم سوی تو آییم
به کجا ها برد این امید ما را؟
تو چنان دردل من رفته که..
حلقه زنجیر جفا
نقش خیال
غبار دل زنگار گرفته
گر شکند دل مرا ...
سفر بخیر
و نه دیگر هیچ
گنج نهان دل
غارتگر دل
لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟
نماز مستان
باز یاران طریقت سفری در..
زمان فراق
بنده کیست؟
گنهست برگرفتن نظر از چنین ..
درمانده عشق
مقصر منم یا دل؟
غفلت
انسان جاهل
بهار سوگوار
مرا در یاب
از جاهل زجفا چه آید؟
پریشانی
ای بارون...
دوش دور از رویت ای جان
آهنگ سفر
دنیای فریبکار
مرا وقتی دلی بود
دلتنگی یا هوس
نفس بریده
حکایت انتظار
خاکستر نشین
مهمان ناخوانده
مبارک سحر و فرخنده شب
جهل مرکب
شرک تقوا نام
چشم شب پیمای من
یاداشت بی نام
برهوت واماندگی
ناگفتنی
دوش می آمد و ..
خیال
بگذار تا ببینم که
خسته
نفس کج اندیش
آهسته برو
بیچارگی
حس سرد
آه از درد ملامت
توشه
ستمکار
تباهی خرد
باد صبا
مسلخ عشق
برهوت
باقی بی حاصلی بود
چون گدا کاهل بود
زمستان 90
بهار 91
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «